به گزارش سینماپرس، کم و بیش با کودکان معاشرت داشتهایم. کم و زیادش توفیقی ندارد؛ مهم این است که بالاخره تجربه همبازی شدن با کودکانی که فاصله سنی نسبتا زیادی با ما دارند، یک گوشهای از دفتر خاطرات زندگی ما را به خود اختصاص داده است. لازمه همبازی شدن با کودکی که تفاوت سنی زیادی با ما دارد، پذیرش این فرض است که دربرابرآن کودک، دیگر نباید خودمان باشیم؛ باید نقش بازی کنیم. باید کوتاه بیاییم، گردن کج کنیم،
خم و راست شویم و خلاصه اینکه ادا و اطواری دربیاوریم که درشرایط معمول زندگی به هیچ عنوان مرتکبش نخواهیم شد. ادا و اطوار اما بالذات بد است. استثنای همبازی شدن با کودکان عزیز و دلبندمان را که کنار بگذاریم، هیچ احدالناسی ادا و اطوار دیگری را برنمیتابد. فهمیدنش هم هنر نمیخواهد چون بیشتر از عینی بودن، حسی است. ما حس میکنیم که دیگری خودش نیست و آنچه بر زبانش جاری میشود و از عملش سر میزند، اصالت ندارد و عاریتی است؛ اداست و اطوار.
این روزها فیلمی درگوشه و کنار جهان کرونایی سر و صدا به پا کرده به نام پلتفرم. فیلم اسپانیایی است و در بعضی محافل سینمایی هم مورد توجه واقع شده. این فیلم اما بواقع از یک ادا و اطوار شبهسینمایی فراتر نمیرود. بله، شبهسینمایی است چون آنطوری که باید اساسا سینما نمیشود. جز نام فیلم که تا حدودی وجه تسمیهاش برای مخاطب مشخص میشود، باقی اجزای فیلم چیزی نیست که باید باشد. کل ماجرای فیلم راجع به یک محیط زندان گونهای است با شرایط و قوانین خاص و تا حد زیادی غیرطبیعی؛ مثلا یک پلتفرم خاص از زندان، دنیا، زندگی یا... ا. داستان و قصهای اساسا در کار نیست. فیلم ادای ضد قصه بودن را درمیآورد اما به شکل ناشیانهای درگوشههایی سعی دارد از قصه و داستان کمک بگیرد. فیلمساز تلاش بیهودهای برای نمادسازی دارد؛ نمادهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فکری و... جدیترین نماد در فیلم، مفهوم طبقه است. اساس فیلمنامه ضعیف فیلم همین مفهوم طبقه است؛ طبقهای که دقیقا مشخص نیست چیست و از چه نوع است؛ اجتماعی است یا اقتصادی؛ سیاسی است یا فکری. گاه و بیگاه دیالوگهای بیهدفی در حد اشاره به کمونیسم و دیگر اندیشههای فکری و سیاسی گفته میشود که آن هم باز در حد ادا و اطوار باقی میماند. مشخص نیست موضع فیلم دقیقا چیست. فیلم حتی در قبال تصویری که از یک پلتفرم بیهویت ارائه داده هم گنگ است. جایی وانمود میشود که فیلم انتقادی است اما نیست چون دقیقا منشأ، عقبه و هدف از نقد مشخص نیست. صرفا درحد چند دیالوگ متلکگونه و بیهدف باقی میماند. بخشهای زیادی از فیلم وانمود میشود که فیلم مثلا در ژانر وحشت است اما نیست و باز هم اداست. خلق صحنههای شنیع و فجیع بدون پشتوانه، مقدمه و موخره، فیلم ژانر وحشت نمیدهد. بخشهای دیگری از فیلم به مخاطب القا میشود که با فضای روانشناختیای مواجهیم که باز هم اداست. بواقع مساله روانشناختی ملموسی در روند فیلم مطرح نمیشود. فیلم نهتنها مساله روانشناختی ندارد که اساسا مسالهای ندارد و خروجی همین نداشتن مساله و دغدغه واقعی، میشود چنین فیلم بی سر و تهی که نهایت هنرش خلق سکانسهای مهوع و غیرانسانی است. وقتی فیلمی بیمساله و باری به هر جهت باشد، درخشانترین وجوه دیگر فیلم ازجمله فیلمبرداری و طراحی صحنه، موسیقی و بازیها نیز به فرض وجود نهایت درحد جاذبههای گذرای بیهویت باقی میمانند. به عنوان مثال، طراحی صحنه فیلم که نقش کلیدی در فیلمهای اینچنینی دارد و تا حدی توانسته به این پلتفرم شخصیت بدهد هم باز آنطور که باید از آب در نمیآید. باقی اجزای فیلم هم در حد و اندازههایی نیستند که باید. فیلمبرداری فیلم هم تا حد زیادی بیهویت است؛ قابهای بسیار بسته از بازیگرها که بالذات درست است یا دوربین روی دستی که در بسیاری از پلانها هیچ هدفی برایش قابل تعریف نیست نیز نمونههای دیگر باری به هر جهت بودن فیلم است. بازیها جز بازی نقش اصلی عملا کسلکنندهاند. در مجموع تماشای فیلمهای ادا و اطواری روز دنیا که شاید سر زبانها هم افتاده باشند، یک کلاس درس سینمایی ارزان و تقریبا رایگان برای مشتاقان فیلمسازی است که اینگونه فیلم نسازیم و کورسوی امیدی است برای مخاطب سینمای ایران که در سینمای دنیا هم فیلم باری به هر جهتِ ادا و اطواری ساخته میشود و از قضا مورد توجه جشنوارهها هم هست ولی به هیچ عنوان فیلم خوبی نمیتواند باشد!
*صبح نو
ارسال نظر